عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست | مگان دیواین - متمم
- عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست | مگان دیواین - متمم
تلخ است. اما برای همهی ما پیش میآید که اعضای خانواده، دوستان و عزیزان خود را از دست بدهیم و فقدان و سوگ را تجربه کنیم.
ضمن اینکه گاهی اوقات، دوستانمان عزیزان خود را از دست میدهند و ما میخواهیم با حضور در کنارشان، کمک کنیم تا بار درد و رنج را راحتتر به دوش بکشند.
در ادبیات روانشناسی، معمولاً هر وقت از «سوگ» و «فقدان» حرف میزنیم، نام الیزابت کوبلر راس و منحنی معروفش برایمان تداعی میشود.
اما مگان دیواین (Megan Devine) در کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست (It’s OK That You’re Not OK) میکوشد نگاه تازهای را به چالش سوگ و فقدان مطرح کند.
او معتقد است که همهی انسانها الزاماً مراحل سوگ را به شیوهای که کوبلر راس گفته طی نمیکنند و این نگاه، بیش از حد سادهشده است.
همچنین بر این باور است که بخش مهمی از چالش سوگ، فرهنگی است. به عبارت دیگر، فرهنگ جامعه[ی آمریکایی] سوگ و فقدان را به شکل نادرستی درک کرده و به علت همین درک نادرست، نتوانسته به انسانها، پذیرش فقدان و نیز همدلی و حمایت از افراد سوگوار را بیاموزد.
البته بسیاری از نکاتی که دیواین در مورد جامعهی آمریکایی مطرح میکند، در فرهنگ خودمان هم مصداق دارد.
همهی بخشهای کتاب دیواین ممکن است برای مخاطب ایرانی جذاب نباشد. ضمن اینکه در بعضی بخشها، وارد حاشیههایی شده که شاید از حوصلهی خواندنِ کسی که با چالش سوگ دستوپنجه نرم میکند، خارج باشد.
اما نکات و ایدهها و پیشنهادها و توصیههای ارزشمندی هم در کتاب آمده است که باعث میشود این کتاب، خواندنی و قابلاستفاده باشد.
این بار در پاراگراف فارسی متمم، بخشهایی از کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست را برای شما آوردهایم:
سوگ هیچ ایرادی ندارد. سوگ امتداد طبیعی عشق است، پاسخی سالم و عاقلانه به فقدان.
اینکه سوگ حس بدی به همراه دارد باعث نمیشود بد باشد. اینکه شما احساس میکنید دیوانه شدهاید دلیل نمیشود دیوانه باشید.
سوگ بخشی از عشق است، عشق به زندگی، عشق به خود، عشق به دیگران.
بسیاری از مردم وقتی دربارهی سوگ شما میشنوند، سعی میکنند تا با تعریف داستان سوگ خودشان با شما همدردی کنند.
این نمونههای نزدیک ولی متفاوت، از «شوهر من هم مُرده است» گرفته تا «ماهی قرمز من هم وقتی هشتساله بودم مُرد، بنابراین الان دقیقاً میدانم چه حالی دارید» پیدا میشود.
ما داستانهایی از فقدانهایمان تعریف میکنیم تا بگوییم میفهمیم شما کجا هستید: «ببین. من قبلاً این راه را رفتهام. میفهمم چه حسی داری.»
داستانهایی که دیگران از فقدانشان برای هم تعریف میکنند، تلاشی است برای اینکه در زمان سوگواری احساس تنهایی نکنید؛ هر چند معمولاً اینطور به نظر نمیرسند.
مقایسهی یک سوگ با سوگی دیگر تقریباً همیشه نتیجهی عکس میدهد. تجربهای از فقدان، هممعنی با فقدان دیگری نیست.
فقدان، درست مثل عشق، منفرد است. اینکه کسی فقدانی را تجربه کرده باشد، حتی اگر فقدانی بسیار مشابه شما باشد، به این معنا نیست که لزوماً شما را درک میکند.
اتفاقات سخت و دردناک و وحشتناک رخ میدهند؛ این طبیعتِ زنده بودن در این جهان است.
همهچیز پایانی خوش ندارد. هر اتفاقی، دلیلی ندارد.
در اینجا مسیر واقعی، راه واقعیِ پیشِ رو، انکارِ وجودِ دردِ پایانناپذیر نیست، بلکه در پذیرش وجود آن است.
… کارآمدترین و موثرترین راه برای ایمن بودن در این جهان، دست برداشتن از انکار وجود چیزهای سخت و غیرممکن است.
وقتی کسی که دوستش دارید میمیرد، فقط او را در حال یا در گذشته از دست نمیدهید؛ آیندهای را هم که باید میداشتید و ممکن بود با او داشته باشید از دست میدهید.
آنها از تمام زندگیِ آینده بیرون رفتهاند.
دیدنِ اینکه دیگران ازدواج میکنند، بچهدار میشوند، مسافرت میروند، همه چیزهایی که شما از زندگیتان با آن شخص انتظار داشتید از بین میرود.
دیدن بچههای دیگر به مهدکودک میروند یا فارغالتحصیل میشوند یا ازدواج میکنند، همهی چیزهایی که فرزند شما، اگر زنده میماند، باید انجام میداد.
بچههای شما هرگز داییِ با استعدادشان را نخواهند شناخت. دوست شما هرگز کتاب تمامشدهی شما را نخواهد دید.
سوگ قطعاً روابطتان را تغییر خواهد داد. برخی تا آخر خواهند ماند و برخی دور خواهند شد.
برخی که فکر میکردید تا ابد کنار شما خواهند ماند برای همیشه ناپدید خواهند شد.
آدمهایی که در حاشیهی زندگیتان قرار داشتند ممکن است قدم جلو بگذارند و طوری از شما حمایت کنند که فکرش را هم نمیکردید.
سوگ، مشکل نیست که به راهحل نیاز داشته باشد. بلکه تجربهای است که به حمایت نیاز دارد.
اگر سوگ را مشکل ببینید، راهحل ارائه میدهید: باید لباسهایش را دور بریزی، حالا به جای بهتری رفته است، پس سعی کن خوشحال باشی. نمیشود که تمام مدت یک گوشه بنشینی و غصه بخوری، او چنین چیزی را برای تو نمیخواهد. شاید بهتر باشد بیشتر از خانه بیرون بروی.
… از طرف دیگر، فرد سوگوار میداند که سوگش چیزی نیست که بخواهد حل کند. میداند هیچ «مشکلی» ندارد. هر چه دیگران بیشتر سعی میکنند سوگ او را حل کنند، بیشتر مأیوس میشود (و در حالت دفاعی فرو میرود). مأیوس میشود، زیرا راهحل نمیخواهد، حمایت میخواهد؛ حمایت برای اینکه بتواند در شرایطی که برایش پیش آمده زندگی کند. حمایت برای اینکه بتواند آنچه را بر او محول شده است به دوش بکشد.
استخوانی شکسته نیاز به گچ گرفتن دارد؛ یعنی به حمایتی خارجی برای التیام و طی کردن روند درونی و پیچیده و سختِ دوباره به هم جوش خوردن.
وظیفهی شما نیز در مورد دوست سوگوارتان همانند گچ گرفتن است.
نه اینکه خودِ جوش خوردن را انجام دهید، نه اینکه برای نقاط شکسته سخنرانیِ انگیزشی کنید و بگویید دوباره قرار است خوب شوند، نه اینکه به استخوان بگویید قرار است کامل شود.
وظیفهی شما صرفاً این است که آنجا باشید. خودتان را دورِ آنچه شکسته است بپیچید.
توضیح پایانی اینکه کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوب نیست توسط سارا ضرغامی و آرزو مومیوند به فارسی ترجمه شده و به همت #نشر میلکان به بازار عرضه شده است.
شما تاکنون در این بحث مشارکت نداشتهاید.
برخی از دوستان متممی که به این درس علاقه مندند: ، ، ، ،ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری حمایت اجتماعی به شما پیشنهاد میکند:
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سری مطالب حوزه حمایت اجتماعی